ترمهای بعد هم، فقط کلمه میخوندیم و نقاشی میکردیم. نمیدونم چرا نقاشی؟🤔. بعضی کلمه هاش تا الانم که خدمت شما هستم به کارم نیومده.

بازم یک ترم گذشت.

ترم بعد آهنگ old McDonald رو همخوانی میکردیم با بچه ها😁. باز هم بعدش از همین کلمه ها نمیدونستیم چطور استفاده کنیم.

القصّه … جونم براتون بگه که گذشت و گذشت.. یه چند ترمی هم Rover (راوِر = سگ ولگرد) همراه ما تو کتابها بود.

کم کم اونجاها دیگه جمله داشتیم.

از این کلاسهای خسته کننده ی کم محتوا، شل کن، سفت ما هم شروع شد. یه ترم این آموزشگاه، چند ترم فاصله…

دوباره آزمون تعین سطح میدادم تو یه آموزشگاه دیگه، خلاصه خیلی از مؤسسات رو گشتم.

به سلامتی وارد دانشگاه شدیم😁

واسه کنکور کمی زبان خونده بودم و یه چیزهایی هم طی این سالها یادگرفته بودم، دیگه مدتها بود آموزشگاه نمیرفتم. چون میدیدم بعد این سالها جوری که باید، چیزی به من اضافه نکرد.

خودم خورد خورد کتاب داستان میخوندم. بعد یه دفترچه لغت درست کرده بودم از روزنامه Tehran Times. هر چند برام خیلی سخت بود متوجه بشم. با یه استادی آشنا شدم خدا سلامت نگهش داره. استاد فلسفی، تازه اونجا بود که فهمیدم انگلیسی چیه. همینه میگن از آدم بزرگ چیزهای بزرگ یادمیگیری.

سطح من حدودا متوسط بود. سر کلاس، ما کتاب خاصی نداشتیم و استاد فارسی میپرسید تا ما انگلیسیشو بگیم، یا انگلیسی سوال میکرد و ما جواب میدادیم (دست و پا شکسته)، از چیزهای سخت و آسون. کلاس، چالشی بود . باید وقت میذاشتیم.

 دورانِ پسا اینترنت های کارتی و بهتر شدن زبانم، دنیای دیگه ای برام باز شد که مشکلات نرم افزاری و کارهایی که با رایانه برمیخوردم رو در سایتهای انگلیسی، جستجو کنم و نظرات رو بخونم و فیلمهای آموزشی رو ببینم. همینجا بود که فهمیدم زبان چه موهبتی میتونه باشه. بروشور و دفترچه لوازم و وسایلی که برای خونه میخریدیم میخوندم و گیر و گور هایی که بود رفع میشد.

بعداً دونستم که فیلم هم میشه دید و کمک میکنه به فرآیند یادگیری.(فیلمها روی دی وی دی بود)

استاد از شهرمون رفت و باز یه وقفه افتاد. بعد از اون کم کم فیلم رو شروع کردم. بارها یک فیلم و میدیدم. برای هر جمله فیلم رو نگه میداشتم و چیزهایی که نمیدونستم رو مینوشتم تا بعداً معنی کلمه یا اصطلاح رو پیدا کنم. مخصوصا یکم اصطلاح اوایلش برام سخت بود. اونجا بود که دیدم زیر نویس فارسی ها چقددددر اشتباه دارن. شاید یک فیلم یک و نیم ساعته، 6-7 ساعت طول میکشید تا بررسی کنم و روالی که داشتن رو طی کنم.

خلاصه از اون دوران بود که با اقدام جهادی خودم 😄 طی شش- هفت ماه سطح زبانم به طرز شگفت انگیزی رشد کرد. هنوز خیلی جای رشد داشت. اما اون میزان رشد رو تا حالا حس نکرده بودم. فیلمها رو خیلی بهتر متوجه میشدم و اخبار press tv  میدیدم.


اولین سر رسید، کامل پر شد از اصطلاحات و جمله های جالب فیلمها ( نکات حدود 24-25 تا فیلم داخل یک سر رسید داشتم.)

انگلیسی دیگه هدف نبود، شده بود ابزاری برای انجام کارهای روزمره. دوران ارشد که کار با نرم افزار و خوندن مقاله، پای ثابت هر ترم بود، از این بابت مشکلی نداشتم.


مدرک تولیمو اخذ کردم و دوره تدریس زبان رو هم گذرونم و بعد سالها پشت میز نشی در آموزشگاهها مختلف و تجربه هایی که در این مسیر پر پیچ و خم به دست آورده بودم و همینطور روال یادگیری که بعدها با فیلم داشتم؛ با خودم گفتم چه بهتره که بتونم این روال یادگیری رو با عزیزان دیگه به اشتراک بذارم و سالهای سال زمان صرف کردن و دلزدگی از زبان رو از زبان آموزهای دیگه صرفه جویی کنم. روشهای نوین آموزش زبان رو مطالعه کردم و نحوه تدریس اساتید رو دیدم و اینجا بود که فیسپیک بوجود اومد تا شما، این مسیر طولانی رو طی نکنید و درست و با کیفیت بالا  یادگیری رو از سر بگیرید و ادامه بدید.

فیسپیک جائیه که ما تلاش میکنیم و یادمیگیریم که چشم امیدمون به دیگران نباشه، برای بلند شدن و حرکت، متکی به خودمون باشیم و توکلمون به خدا باشه. پس بسم الله.